آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه
پيوندها نويسندگان
عشق و عاشقی درد فراق و جدایی ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() داستان هدیه دادن باورنکردنی یک پسر عاشق به یک دختر که واقعا آدمو متحول میکنه:
دختر: میدونی فردا عمل قلب دارم؟پسر: آره عزیز دلم ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:16 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:13 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
شاخه گلی خشکیده
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ... این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم . چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود . تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید. ... ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
حقیقتی پنهان
در اتاقو قفل کرد ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
قربانی
ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
قلبم مال تو پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم ..... ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
دو برادر مهربان
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
پسر عاشق
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ... ..... ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
همکلاسی وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . ..... ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:56 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
عشق گمشده ....
.... ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
داستانی کوچک برای دلی بزرگ
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
زندگی با بهترین عشق دنیا
دوستم با دیدن چهره استخوانی من، شوخی کرد و گفت: «عزیزم، زندگی تو رو که می بینم دیگه جرئت نمی کنم بچه دار بشم.» از حرف های دوستم بسیار تعجب کردم و پرسیدم: «عزیزم، چرا چنین احساسی داری؟» ....
....
ادامه مطلب ... شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
روسری اش را جلو کشید و موهای سیاه و براقش را زیر آن پنهان کرد ، رو کرد به جوان و با ذوق گفت : چه حلقه ی قشنگی !!! نگاه کن ، اندازه انگشتمه ، فکر نمیکردم اینقدر خوش سلیقه باشی ؟! یکدفعه لحن صدایش عوض شد ، انگار چیزی یادش آمده بود ؛ آرام گفت : پدرم نامه هایت را دید ، حالا دیگر همه چیز را میداند. اما تو نگران نباش ، گفت باید با تو حرف بزند. اگر بتوانی خودت را نشان بدهی و دلش را به دست بیاوری حتما موافقت میکند. دل کوچک و مهربانی دارد. . جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : آرمین بامری زاده
![]() ![]() |